محل تبلیغات شما



به امید دیدنت خدا خداخواهم کرد
خواب و بیدار تو را بازصدا خواهم کرد

پای عشق تو بیفتد مثل فرهاد شبی
بیستون جای دماوند بنا خواهم کرد

بوسه ای از لب تو قرض گرفتم حتما
قرض لب های تو را زود ادا خواهم کرد

قایق قسمت اگر دور کند از تو مرا
رود را سمت تو برعکس شنا خواهم کرد

ارزشت بس که زیاد است از این لحظه به بعد
"تو"ی مفرد شده را باز شما خواهم کرد

حرف یک مرد همان است که اول گفته
هر چه دارم سر این عشق فدا خواهم کرد


 بغلم میکنی و میروم آهسته به خواب
تو بیا گوشه آغوش من ای عشق بخواب

گل سر باز کن و ناز بکن در بغلم
پلک بالا بزن و بر شب این شعر بتاب

عطر موهای تو پیچیده در انگشتانم
مثل کاشان معطر شده با عطر گلاب

داغ لبهای تو بر صورت من جا مانده است
بوسه های تو بهشتی تر از انگور و شراب

با تو این عقربه ها هم سر ذوق آمده است
می دود روی همین صفحه ساعت به شتاب

عشق مفهوم قشنگیست که با آمدنت
می خزد در دل من چون خزه ای بر مرداب

بی تو یک حجم حقیر است برایم تهران
تو بیا روح بده، آب بیاور به سراب

دلبریهای تو پر کرد غزل را بانو
باز هم دسته گلی تازه دلم داد به آب


دلبری نادیده بر قلبم شده فرمانروا
نرم نرمک دل به او بستم نمیدانم چرا

با پیامی دل زمن برد آن صبای صبح خیز
با محبت کرد قلبم را به عشقش مبتلا

من نبودم اهل تسبیح و روایت لیکن او
کرده شیدای حدیث و معرفت قلب مرا

شعرهایم ناقص و بی ارزشند و کم فروغ
میکند تایید و میگوید به شعرم مرحبا

گر کسی پرسد زمن از او چه میدانی؟ بگو
گویمش مجنون اشعار من است آن با صفا

آرزومندم بگیرم تنگ در آغوش خویش
تانگردد بعد ازاین دین ودلی از هم جدا

ای رفیقان طریقت چند ماهی می شود
دلبری نادیده بر قلبم شده فرمانروا


تو هم خنجر بزن ، من زخم کاری دوست دارم
شبیه موزه هایم ، یادگاری دوست دارم
 
شکوه بیستون هستم که از تکرارها خستم
بیا فرهاد شو ، من کنده کاری دوست دارم
 
فقط لج می کنی من عاشق این کارها هستم
گلم من شاعرم ناسازگاری دوست دارم
 
تو دعوت نیستی در خلوتم اما بیا گاهی
بیا که میهمان افتخاری دوست دارم
 
تو مثل بهمنی آرامی و محجوب اما من
شبیه منزوی ، دیوانه واری دوست دارم
 
تو خود را دوست داری ، آینه این را به من گفت و
بدان من آنچه را که دوست داری ، دوست دارم


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

مدرسه ی شاد اینده ی سالم